مطالعات امکان سنجی (Feasibility Study)؛
طرح توجیهی؛ ابزاری جهت ارزیابی و اولویت بندی طرح ها
فرض کنید شما به عنوان کارشناس ارزیابی طرح ها در یک سازمان، قرار است درخصوص پذیرش یا رد پروژه ای مشخص، اظهار نظر نمائید. در این مسیر به چه اطلاعاتی نیاز دارید؟ چگونه و بر چه اساسی تصمیم گیری می نمائید؟
با توجه به این که در هر سازمانی بسته به حجم و پیچیدگی فعالیت ها، نرخ تولید دانش میتواند بیش از توانایی های سازمان در عملی سازی و به کاربردن همه دانش های تولید شده باشد، برقراری نظامی مدون و هدفمند در جهت تصمیم گیری در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش یک ایده یا پروژه ی عملی سازی دانش، همواره دغدغه ی سازمانها بوده و هست. بهطور کلی ارزیابی طرحهای سرمایهگذاری، از سه جنبه صورت میپذیرد. در حقیقت مطالعات امکانسنجی پروژه ها، شامل سه بخش مطالعات بازار، فنی و مالی است و از آنجا که یک طرح میتواند تنها در یک یا دو بخش از بخشهای مطالعات بازار، فنی و مالی توجیه پذیر باشد، هیچ گاه نتایج مثبت ارزیابی در یک فاز نمیتواند موجب پذیرش نهایی یک طرح گردد. بنابراین توجیه پذیری یک طرح، به معنای توجیه پذیری در سه فاز مطالعات بازار، فنی و مالی است. حال که شرط اولیه پذیرش یک طرح در فرآیند ارزیابی طرح ها عنوان شد، در ادامه به ارتباط سه بخش اصلی امکانسنجی طرح ها یعنی مطالعات بازار (Market Study)، مطالعات فنی (Technical Study) و مطالعات مالی (Financial Study) میپردازیم. قبل از تشریح فرآیند مطالعات امکانسنجی طرح ها، معرفی دو جایگاه متفاوت در این حوزه اهمیت دارد. جایگاه اول، مشاوری است که پس از تعریف پروژه و تعیین بازار هدف، فرآیند مطالعات امکانسنجی را اجرا و طرح را تدوین مینماید. جایگاه دیگر، مربوط به کارشناس ارزیابی طرح تدوین شده است که معمولاً در یک سازمان، شرکت یا یک بانک، مسئول بررسی صحت فرآیند مطالعات امکانسنجی انجام شده است. مراحل انجام دو فرآیند تدوین و ارزیابی یک طرح، از لحاظ ساختار کلی مشابه یکدیگر است که در ادامه، این مطلب نیز تشریح شده است. در یک گزارش امکانسنجی جامع، میبایست ارتباط معناداری بین فصل های بازار، فنی و مالی برقرار باشد که این مساله در گرو رعایت چند نکـته اسـاسی در حین تدوین طرح است. برای روشنتر شدن مطلب به ذکر چند مثال میپردازیم. به عنوان مثال، در امکانسنجی پروژه های صنعتی بسیار مشاهده میگردد که ظرفیت تولیدی طرح، بر اساس مواردی چون ظرفیت ماشین آلات، حجم سرمایه در اختیار، نیروی انسانی در دسترس و حتی متراژ زمین موجود ارائه شده است. در موارد دیگر، قیمت فروش محصولات طرح، بر اساس محاسبه قیمت تمام شده محصول/خدمت و منظور نمودن درصد سود مطلوب، تعیین میگردد. همانگونه که ملاحظه میکنید، در هیـچ یک از دو مورد ذکر شده، در نگاه اول اشـتباهی مـشاهده نمیگردد. اما چنانچه به نحوه صحیح اجرای مطالعات امکانسنجی و رعایت نکات اصلی توجه نمائیم، اشتباهات موجود در مثالهای بالا روشن خواهد شد و همین مسئله کلید راه گشای ما در حین تدوین یک طرح یا به طور کلی در حین انجام فرآیند مطالعات امکانسنجی یک پروژه خواهد بود. از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که همان نکات مهمی که راهنمای ما در فرآیند تهیه یک طرح هستند، میبایست در فرآیند ارزیابی طرحها نیز مهم تلقی شوند و به عنوان اولین و مهم ترین مرحله در بررسی یک گزارش امکانسنجی مد نظر قرار گیرند.
پیش از بیان نکات، به توضیح معنی توجیـه پذیری طرحها در ابعاد بازار، فنی و مالی میپردازیم. به طور کلی در مطالعات بازار، به دنبال پاسخ دهی به این سوال هستیم که آیا با توجه به تقاضـای موجود در بازار هـدف و میزان عرضـه محصول/خدمت در این بازار، محیط اجازه حضور و فعالیت را به عرضه کننده جدید خواهد داد یا خیر. بنابراین به طور ساده میتوان توجیه پذیری یک پروژه در حوزه مطالعات بازار را به معنای فراهم بودن شرایط، جهت ورود تولیدکننده تازه وارد به بازاری معین دانست که لازمه آن، وجود تقاضای کافی برای محصول در بازار هدف مشخص شده میباشد. و این در بهترین حالت به معنی وجود تقاضای مازاد در بازار هدف طرح میباشد. (با فرض یکسان بودن کیفیت و قیمت برای تمام تولیدکنندگان محصول در بازار هدف! چراکه حتی اگر بازار محصولی کاملا اشباع شده باشد، در صورتی که یک تولیدکننده جدید بتواند محصولی با کیفیت بالاتر و قیمت پائین تر را به بازار عرضه نماید، ممکن است بتواند سهم قابل توجهی از بازار مورد نظر را به خود اختصاص دهد.) مسئله ای که در طی مطالعات فـنی اهمیت پیدا میکند، اطمینان از برآورد صحیح و کامل نیازمـندی های فنی اجرای پروژه است و در واقع هدف مطالعات فنی نیز همین میباشد. و توجیه پذیری فنی یک طرح، در گرو جامع و کامل بودن برآورد نیازمندهای فنی اجرای آن طرح، و اطمینان از امکان تامین آنهاست. همچنین نکته دیگری که در زمینه توجیهپذیری فنی طرحها مطرح میگردد، اجرایی بودن طرح میباشد. بررسی دو سوال زیر که :
آیا طرح مورد بررسی که به منظور تولید محصول یا خدمتی مشخص ارائه گردیده، منجر به تولید محصول یا خدمت خواهد شد؟
آیا محصول یا خدمت تولید شده، قابل استفاده است و با نیاز و انتظارات مشتری مطابقت دارد؟
نکته ای که در اینجا وجود دارد، اینست که منبع تامین این اقلام، میتوانند کاملا مستقل از یکدیـگر و حتی در برخـی موارد در نقاط مختلف جهان باشند و الزامی برای چگونگی نحوه تامین نیازمندیهای طرح وجود ندارد. بنابراین نکته ای که در مطالعات فنی امکانسنجی طرح ها اهمیت دارد، حصول اطمینان از اجرایی بودن طرح، برآورد دقیق و حساب شده احتیاجات، مقدار آنها و همچنین نحوه تامین هر یک میباشد. توجیهپذیری مالی یک طرح، به معنای قرار گرفتن مقدار عددی شاخصهای مالی آن در بازه های مطلوب و مورد نظر سرمایهگذار پروژه میباشد. همانطور که مشخص است، توجیهپذیری مفهومی نسبی است، بدین معنی که یک طرح سرمایهگذاری ممکن است برای برخی شرکتها و سازمانهای سرمایهگذاری جذابیت کافی داشته باشد ولی برای برخی دیگر فاقد جذابیت مالی باشد. چراکه هر نهاد سرمایهگذاری، با توجه به شرایط کسب و کار خود، معیارهای ارزیابی ویژه ای دارد و میزان جذابیت مالی طرحها را با عینک خاص خود ارزیابی مینماید. حال به بیان نکات ساده اما اساسی که برقرار کننده ارتباط معنادار فصول بازار، فنی و مالی امکانسنجی طرحها میباشند میپردازیم. همانگونه که پیشتر نیز بدان اشاره شد، هدف مطالعات بازار، ارائه وضعیت عرضه و تقاضای محصول و در نهایت حصول اطمینان از فروش محصولات طرح (در حالت ایده آل) یا حتی رسیدن به این نتیجه که ورود به بازار تعیین شده موفقیت چندانی به دنبال نخواهد داشت میباشد. بنابراین اولین مرحله ای که سرمایه گذار میتواند در خصوص ورود به پروژه ی تحت مطالعه تصمیم گیری نماید، مرحله مطالعات بازار میباشد. در حقیقت مطالعات بازار مهمترین مرحله در امکانسنجی طرحها محسوب میگردد. این اهمیت هم در فرآیند تدوین طرحها و هم در فرآیند ارزیابی طرحها قابل مشاهده است. مطالعات بازار، علاوه بر اهمیت، از پیچیدگی زیادی هم برخوردار است، به طوریکه میتوان گفت مشکلترین و حساسترین فاز در مطالعات امکانسنجی، مطالعات بازار میباشد. (باید توجه داشت که روند مطالعات فنی و مالی تقریبا در اکثر طرحها یکسان میباشد و پارامترهای اصلی در این دو بخش تا حدود زیادی معین و از پیش تعیین شده میباشند، در صورتیکه نحوه مدل کردن بازار محصولات مختلف کاملا متفاوت از دیگری بوده و فاکتور تقاضا در هر طرحی متاثر از یکسری پارامترهای خاص بوده که ساختن مدل صحیح برای محاسبه تقاضا مستلزم شناخت کامل و دقیق محصول، بازار، مشتری و …. میباشد.) ارتباطی که میبایست بین فصلهای مطالعات بازار و فصلهای فنـی و مـالی در امـکانسنجی طرحهای صنعتی وجود داشته باشد، به نتایج بخش مطالعات بازار مربوط میشود.
در مطالعات بازار، به دنبال تعیین سه پارامترِ عمر طرح در فاز تولید، تیراژ تولید طرح و قیمت فروش محصول/ خدمت مورد نظر در بازار هدف طرح میباشیم که اولی (عمر طرح در فاز تولید) بر اساس سرعت تغییرات تکنولوژی، محصولات جانشین، محصولات رقیب، عمر تکنولوژی و … تعیین میگردد، دومی (تیراژ تولید) بر اساس مبنا قراردادن آمار مربوط به مباحث عرضه و تقاضا در سالهای اخیر و اعمال کلیه پارامترهای تاثیرگذار بر تولید داخل، واردات، صادرات، تقاضای داخلی و … محاسبه خواهد شد و سومی (قیمت فروش) نیز بر اساس مثالی که پیشتر مطرح شد، توسط بازار هدف تعیین میگردد نه محاسبات قیمت تمام شده محصول/ خدمت. (البته در پروژه هایی که تولید بر اساس سفارش مشتری خاص انجام میگردد یا فروش از طریق شرکت در مناقصه میباشد، و گاهاً یک محصول برای اولین بار ساخته میشود، دیگر بازار هدف نمیتواند مبنای تعیین قیمت فروش قرار گیرد و تولید کننده در این حالت بر اساس برآورد هزینه ها و محاسبه قیمت تمام شده و درنظر گرفتن حداقل سود مورد نظر، حداقل قیمت فروش را تعیین مینماید و در هنگام مذاکره با مشتری یا تنظیم پیشنهاد مناقصه، بر همین اساس عمل میکند.) بنابراین میتوان گفت خروجیهای مطالعات بازار، مستقیما نتایج مطالعات امکانسنجی طـرح را تحت تاثـیر قرار میدهند و این موضوع اهمیت فصل مطالعات بـازار را روشـنتر میسازد. در واقع، هدف از مطالعه بازار، مدل کردن بازار هدف از طریق کمی کردن کلیه پارامترهای تاثیرگذار بر شرایط بازار هدف میباشد. لازم به توضیح است در فرآیند مطالعه بازار، بسته به نوع محصول/خدمت و همچنین بازار هدف، ممکن است مسائل فرهنگی، مذهبی، روانشناختی، جامعه شناختی و … اهمیت پیدا کنند و پرداختنِ صرف به روند تغییرات عرضه و تقاضا در بازار هدف، لزوماً نمیتواند برای حصول نتیجه ی صحیح درخصوص پیشبینی آینده بازار هدف کافی باشد. اگر در حالتی که روند داده های مربوط به عرضه و تقاضای یک بازار مشخص در دوره های اخیر، به تنهایی و بدون درنظر گرفتن سایر پارامترها، مبنای پیش بینی آینده آن بازار قرار گیرد، درست مثل این است که برای هدایت اتومبیل خود در مسیری ناآشنا، در آینه نگاه کنیم و براساس مسیر طی شده، مسیر پیش رو را پیش بینی کنیم! در حالیکه همیشه عوامل زیادی ممکن است پارامترهای بازار را تحت تاثیر قرار دهند و روند موجود را تغییر دهند. یعنی همانگونه که ممکن است در مسیر یک جاده مستقیم به ناگاه با پیچ تندی مواجه شویم که جهت مسیر را تغییر دهد، در پیش بینی وضعیت یک بازار نیز، دادههای قبلی به تنهایی کافی نخواهند بود. پس از مشخص نمودن ظرفیت طرح (تیراژ تولید محصول/ خدمت) در بخش مطالعات بازار، کارِ برآورد نیازمندیهای فنی اجرای طرح در بخش مطالعات فنی صورت میگیرد. همانگونه که درخصوص نحوه برقراری ارتباط میان مطالعات بازار و مطالعات فنی عنوان گردید، تمامی برآوردهایی که در مطالعات فنی طرحها صورت میپذیرد، میبایست براساس خروجی مطالعات بازار باشد. چراکه هدف از اجرای یک طرح سرمایه گذاری(از دیدگاه یک بنگاه اقتصادی)، تولید محصولی مشخص با تیراژی معین برای عرضه به بازار هدفی از پیش تعیین شده است، به نحویکه اهداف مالی سرمایهگذار با تولید و فروش محصول یا محصولات طرح، در طول عمر پروژه برآورده شوند. بر این اساس، تمامی نیازمندیهای فنی طرح میبایست برمبنای نتیجه مطالعات بازار درنظر گرفته شوند. بدین معنی که همه موارد باید از نظر کمی کاملا متناسب با ظرفیت تعیین شده در مطالعات بازار باشد. از ظرفیت ماشین آلات و تجهیزات گرفته تا میزان انرژی مصرفی و تعداد نیروی انسانی و متراژ ساختمان و حتی زمان مورد نیاز، همگی بر مبنای ظرفیت طرح انتخاب میگردد که در مطالعات بازار تعیین شده است. اما سوالی که معمولاً در مرحله انتخاب تامین کننده یا سازنده نیازمندیهای طرح، ذهن سرمایه گذار را درگیر مینماید، مکانیزم انتخاب هر یک از نیازمندیهای تعیین شده در طرح از بعد کیفی میباشد. سوالاتی از قبیلِ؛ “ماشین آلات با کیفیت و دقت بالا مناسبتر است یا ماشین آلات با قیمت پائینتر؟”، “نیروی انسانی با مهارت و تخصص بالا را جذب نمایئیم یا به منظور کاهش هزینه ها افراد کم تخصص را به کار بگیریم؟”، “از مواد اولیه و قطعات مرغوب استفاده کنیم یا به دنبال تولیدِ با کیفیتترین محصول باشیم؟”. به منظور پاسخ دهی به این سوالات، فقط و فقط باید به بازار هدف (Target Market) نگاه کرد. اگر مشتریان طرح براساس تعریف بازار هدف، محصول با کیفیت میخواهند و قیمت فروش برایشان اولویت اول نمیباشد، بنابراین تولید کننده نیز در انتخاب کلیه نیازمندیها از ماشینآلات و تجهیزات تا نیروی انسانی و مواد و قطعات اولیه، کیفیت را مبنای تصمیمگیری و انتخاب قرار خواهد داد. دقت کنیم که گاهاً در چنین مواردی، قیمت فروش پائین حتی با حفظ کیفیت، منجر به از دست دادن مشتریان هدف میگردد، چراکه بالا نبودن قیمت، عمدتاً منجر به قضاوت نامطلوب مشتری درخصوص کیفیت محصول میگردد و پیش از بررسی کیفی محصول توسط مشتری، محصولات با قیمت فروش متوسط و پائین از لیست انتخاب های مشتری خط خواهند خورد. پس زمانی که بازار هدف ما شامل مشتریانی است که اولویت اول آنها در انتخاب محصول، کیفیت و مرغوبیت کالاست، اساساً نباید دغدغه کاهش هزینه ها، سرمایه گذار را درگیر تنوع کیفی نیازمندیهای طرح نماید. نکته اینکه تعریف شفاف بازار هدف به همراه تعریف دقیق محصول، اولین قدمهای تعریف پروژه میباشند که قبل از ورود به فضای امکانسنجی و شروع فرآیند مطالعات، در همان مرحله تعریف پروژه میبایست به صورت کاملاً شفاف مشخص شود. اساساً تعریف دقیق محصول و بازار هدف، اجزای اصلی بدنه تعریف پروژه هستند. بر اساس این توضحیات، مشخص میگردد که در چارچوب مطالعات امکانسنجی، به دنبال تعیین بازار هدف نخواهیم بود، بلکه قرار است به بررسی توجیهپذیری یا عدم توجیه پذیری اجرای یک پروژه مشخص در بازار هدفی معلوم بپردازیم. پس چنانچه در فرآیند امکانسنجی یک پروژه به عدم توجیه پذیری طرح رسیدیم، منظور عدم توجیه پذیری عرضه محصول/خدمت مورد نظر به بازار هدف بررسی شده است و حال ممکن است پروژه دیگری که شامل بازار هدف جدیدی میباشد تعریف گردد و مطالعات امکانسنجی جدیدی برای همان محصول در بازار جدید انجام پذیرد که قطعاً نتیجه ای مستقل از نتیجه پروژه اول خواهد داشت.
بازار هدف، از اشتراک چندین محدودیت که ممکن است محدوده سنی، نوعی مذهب، یک صنف مشخص، … و محدوده جغرافیایی باشند، به وجود می آید. بنابراین در تعریف بازار هدفِ یک طرح، ممکن است هیچگونه محدودیت جغرافیایی وجود نداشته باشد. به عنوان مثال، پسران ورزشکار محدوده سنی ۱۵ تا ۲۵ سال و با سطح درآمد پائین، میتواند بازار هدف یک پروژه باشد. بنابراین چنانچه در هر جای دنیا فردی با مشخصات عنوان شده وجود داشته باشد، در مجموعه بازار هدف طرح قرار خواهد داشت. بازار هدف و محصول، کاملا به هم وابسته هستند. بدین معنی که در تعریف هر یک از محصولات طرح، مشخصات کیفی محصول نیز باید مشخص شود که ارتباط مستقیم با بازار هدف خواهد داشت. مثلاً زمانی که بازار هدف طرحی مجموعه ای از افراد با مشخصه هایی خاص و از قشر مرفه جامعه باشند، منطقاً باید مشخصات کیفی محصول پروژه کاملا مطلوب درنظر گرفته شوند. اهمیت بازار هدف تا جایی است که عمدتاً به وجود آمدن پروژه ها براساس برنامه ریزی برای رفع یک نیاز از جامعه میباشد. بنابراین، برآورد تمامی نیازمندیهای پروژه، برمبنای نتایج مطالعات بازار و همچنین مشخصات بازار هدف انجام میگیرد. تعداد، مقدار، ظرفیت یا به طور کلی کمیت نیازمندیها، بر اساس تیراژ تولید که یکی از خروجیهای مطالعات بازار است، و کیفیت محصول نیز بر اساس ویژگیهای بازار هدف پایه ریزی میشود. بنابراین درمورد مثالی که در ابتدا درخصوص نحوه انتخاب ظرفیت طرح بیان شد اکنون میتوان به درستی اظهارنظر نمود و دلایل غیرمنطقی بودن انتخاب ظرفیت طرح یا به طور کلی ظرفیت تولید طرح را که براساس مواردی مثل میزان سرمایه در اختیار سرمایه گذار، سلیقه و نظر شخصی سرمایه گذار، فضا یا سایر امکانات موجود تعیین گردیده بود، روشنتر عنوان نمود. تا اینجا ارتباط میان بخشهای مطالعات بازار و مطالعات فنی مشخص گردید. در ادامه ارتباط بخش مطالعات مالی با بخشهای مطالعات بازار و مطالعات فنی بررسی خواهد شد. آخرین مرحله در فرآیند مطالعات امکانسنجی، انجام مطالعات مالی است. هدف این بخش، محاسبه شاخصهای مالی پروژه است که فرمولهای محاسباتی مشخصی دارند. نکتهای که وجود دارد، یکسان بودن فرمت مطالعات مالی برای پروژه های مختلف با مـوضوعات و زمـینه های متفاوت میباشد. بنابراین برخلاف دو بخش مطالعات بازار و مطالعات فنی که تقریباً از طرحی به طرح دیگر متناسب با موضوع پروژه و حتی بازار هدف طرح، ساختار فرآیند مطالعاتی تغییر میکند، روند مطالعات مالی در طرحهای مختلف تقریباً ثابت است. برای روشن شدن ارتباط میان مطالعات مالی با دو بخش مطالعات بازار و مطالعات فنی، ابتدا بهتر است پیشنیازهای ورود به حوزه مطالعات مالی را بررسی کنیم. هدف مطالعات مالی، محاسبه شاخصهای مالی پروژه میباشد و برای محاسبه شاخصهای مالی، سه پارامترِ عمر پروژه در فازهای ساخت (Construction Phase) و تولید (Production Phase)، هزینه ها (Cost) و درآمدهای (Revenue) پروژه در هر سال (نحوه توزیع هزینه ها و درآمدها در عمر پروژه) باید مشخص گردند. حال با بررسی این سه پارامتر، خواهیم دید که هرسه، از بخشهای مطالعات بازار و فنی حاصل خواهند شد. همانگونه که گفته شد، تیراژ محصول و قیمت فروش، خروجیهای مطالعات بازار هستند (البته در مواردی که محصول پروژه برای اولین بار است که به بازار عرضه میگردد و یا رقیبی در بازار هدفش ندارد، تا حدودی تولید کننده تعیین کننده قیمت است. اما در حالت کلی، بازار تعیین کننده قیمت فروش محصول است). از طرفی هم درآمد پروژه از حاصلضرب همین دو پارامتر به دست می آید.
بنابراین میزان درآمد یک طرح بر اساس نتایج مطالعات بازار حاصل میگردد. از طرف دیگر دیدیم که نیازمندیهای طرح که در بخش مطالعات فنی برآورد میگردند و هزینه ها را ایجاد مینمایند نیز بر اساس تیراژ تولید که خروجی مطالعات بازار میباشد تعیین میگردد. بنابراین مبنای برآورد هزینه های پروژه در هر سال نیز نتایج مطالعات بازار طرح (به صورت غیر مستقیم) میباشد. عمر پروژه نیز که شامل دوران ساخت و بهره برداری (تولید) میباشد، به ترتیب بر اساس مطالعات فنی و مطالعات بازار حاصل خواهند شد. بنابراین، هر سه پارامتر مورد نیاز برای آغاز مطالعات مالی پروژه، در بخشهای مطالعات فنی و مطالعات بازار تعیین میشوند و در بخش مطالعات مالی، صرفاً با استفاده از اطلاعات حاصل شده و فرمولهای مشخص، شاخصهای از پیش تعریف شدهای محاسبه و تحلیل میشوند. پس با وجود اینکه در هنگام ارزیابی و اولویتبندی طرحها، عمدتاً تصمیم گیریها بر اساس خروجیهای مطالعات مالی میباشد، اما صحت خروجیهای بخش مالی، کاملاً وابسته به صحت اطلاعات ورودی این بخش میباشد که دیدیم از مطالعات بازار و فنی به دست می آیند. بر همین اساس، میزان اهمیت و حساسیت مطالعات بازار را در فرآیند امکانسنجی پروژه ها، میتوان بیشتر از سایر بخشها دانست و آن را به عنوان شکل دهنده پایه و اساس برآوردها در حوزه مطالعات فنی و در نهایت مبنای محاسبات و نتیجه گیریها در حوزه مطالعات مالی در نظر گرفت. بنابراین چنانچه برآوردها در مطالعات بازار یک طرح، بدون دقت کافی انجام پذیرد، در مرحله بعد، نیازمندیهای پروژه با خطا برآورد خواهند شد و در نهایت، محاسبات مربوط به شاخصهای مالی نیز با خطا همراه خواهند بود. پس شرط لازم برای اینکه در انتهای مطالعات مالی، نتایجی که به دست خواهیم آورد قابل اطمینان باشند، اینست که از ابتدا، بازار طرح را به درستی مطالعه کرده باشیم. در دنیا، نمونه های زیادی از طرح های تولیدی و خدماتیای که بدون توجه به مباحث مطالعات بازار و بدون شناخت کامل بازار هدف، تعریف و اجرا شدهاند وجود دارد که عمدتاً پس از مدت کوتاهی، با وجود برخورداری از توان فنی بالا، صرفاً به دلیل مشکلاتی که در مرحله فروش محصول با آنها روبه رو میشدند، منجر به شکست و تعطیلی واحد تولیدی یا خدماتی شده است که اهیمت بسیار زیاد مطالعات امکانسنجی را که به عنوان اساسیترین قدم، پیش از اجرای پروژه ها مطرح میباشد نشان میدهد.
تحریریه
امتیاز بینندگان:۵ ستاره